چگونه است که من،
امشب،
در دل تاریک این شب،
در زیر این آسمان بلند،
بلند تاریک بی انتها
و در این سکوت _ که گاه به گاه صدای عبوری تن آن را می خراشد _
و در زیر نور این ماه _ که نشانی از تو دارد همیشه _
نشسته ام ... و برای تو می نویسم؟!
و از عشق لایتناهایت می گویم و از فراقت ... که حالا دیگر برای همگان قصه ای کهنه است و زخمی کهنه تر برای منتظران.
بی تردید ....پدر، همراه با اذان ، جمله ی دیگری نیز گفته است
و شاید .... شاید مجموعه ای از حروف را در کنار هم واژه ای را ساخته باشند؛
واژه ای به وسعت بی کرانه ی عشق ،
به بزرگی انتظار....
و به شیرینی وصال:
" م ه د ی "
.....مهدی!
..... و آن موعود یکتا ،
آن یگانه ترین منتظَر،
آن منتظرترین موعود،
در پاسخ به تمامی عاشقانش فرمود:
" ما دررعایت حال شما کوتاهی نمی کنیم و یاد شما را از خاطر نمی بریم ...."